- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وه که مطرب بود امشب بسر رای دگر پرده عشق کند ساز و زند جای دگر
2 در ره کعبه عشق تو بپا نتوان رفت باید از سر کنم اندر طلبت پای دگر
3 گر رضای تو بود خوردن خون عشاق جز رضای تو نداریم تمنای دگر
4 لاجرم همرهشان وامق و مجنونی هست گر بیارند زنو لیلی وعذرای دگر
5 دشت امکان ببر خازن عشقش تنگست خیمه زن ای دل عاشق تو بصحرای دگر
6 بتماشای تو آیند عروسان چمن که گل روی تو را هست تماشای دگر
7 شادی ار رفت و غم آمد بدر دل چه غمست که زدل برد غم عشق تو غمهای دگر
8 نوبت خوشدلی امشب بزن ای مطرب بزم تا که نوروز کنم عید بفردای دگر
9 غاصت حق علی میرود آشفته بنار زانکه جز دوزخ او را نبود جای دگر