وه که مطرب بود امشب بسر از آشفتهٔ شیرازی غزل 555

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

وه که مطرب بود امشب بسر رای دگر

1 وه که مطرب بود امشب بسر رای دگر پرده عشق کند ساز و زند جای دگر

2 در ره کعبه عشق تو بپا نتوان رفت باید از سر کنم اندر طلبت پای دگر

3 گر رضای تو بود خوردن خون عشاق جز رضای تو نداریم تمنای دگر

4 لاجرم همرهشان وامق و مجنونی هست گر بیارند زنو لیلی وعذرای دگر

5 دشت امکان ببر خازن عشقش تنگست خیمه زن ای دل عاشق تو بصحرای دگر

6 بتماشای تو آیند عروسان چمن که گل روی تو را هست تماشای دگر

7 شادی ار رفت و غم آمد بدر دل چه غمست که زدل برد غم عشق تو غمهای دگر

8 نوبت خوشدلی امشب بزن ای مطرب بزم تا که نوروز کنم عید بفردای دگر

9 غاصت حق علی میرود آشفته بنار زانکه جز دوزخ او را نبود جای دگر

عکس نوشته
کامنت
comment