وه که آن سلطان به مظلومان نگاهی از جامی غزل 296

وه که آن سلطان به مظلومان نگاهی هم نکرد

1 وه که آن سلطان به مظلومان نگاهی هم نکرد وز تکبر گوش سوی دادخواهی هم نکرد

2 بهر پابوسی به راهش سالها بودیم خاک هرگز آن بدخو گذر بر خاک راهی هم نکرد

3 دل که می زد لاف صبر از ماه رویش سالها کی تواند صبر ازو سالی که ماهی هم نکرد

4 هر که با روی چو زر گشت از گدایان درش مایل مالی نشد پروای جاهی هم نکرد

5 کیست عاشق بیدلی کز تیر باران جفا خورد صد زخم بلا بر جان و آهی هم نکرد

6 بر در و دیوار خود نگذاشت سایم روی زرد آه کز من اعتبار برگ کاهی هم نکرد

7 من ندانم کز چه شد جامی چنین بی آبروی گر چه از وی نامد احسانی گناهی هم نکرد

عکس نوشته
کامنت
comment