وه که دوشم بچمن یاری از آشفتهٔ شیرازی غزل 317

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

وه که دوشم بچمن یاری و دمسازی بود

1 وه که دوشم بچمن یاری و دمسازی بود گلی و بلبلی و حسنی و آوازی بود

2 گرد بی برگ و نوائی زدرون میرفتم که بقانون بنوا مطربی و سازی بود

3 همگی اهل وطن انجمن آرا بچمن در غریبی بمیان قصه شیرازی بود

4 تلخ بود ارچه مرا کام زصبر اندر هجر سخن از شکری و مصری و اهوازی بود

5 مرغ دل بود بجان در قفس تن تنها خرم از زمزمه مرغ هم آوازی بود

6 نازنین سرو من ار رفت بباغ دگران یادگاری زقدمش سروک طنازی بود

7 بلبلی شکوه زگل داشت من از گلروئی در غم عشق مرا همدم و همرازی بود

8 گر شد آن روح مجرد زنظر آشفته از مسیحای بهاری دم و اعجازی بود

9 همت شاه غریبان کندت نیک انجام زآنکه در بندگیت سبقت و آغازی بود

عکس نوشته
کامنت
comment