وه که آن ترک پری پیکر مرا دیوانه از جامی غزل 290

وه که آن ترک پری پیکر مرا دیوانه کرد

1 وه که آن ترک پری پیکر مرا دیوانه کرد آشنا ناگشته از عقل و خرد بیگانه کرد

2 هر مسلمانی که شکل آن بت بدکیش دید پشت بر محراب و مسجد روی بر بتخانه کرد

3 آن که هر جا قصه لیلی و مجنون خواندی چون شنید احوال ما را ترک آن افسانه کرد

4 این همه مستی و بیهوشی نه حد باده بود با حریفان هر چه کرد آن نرگس مستانه کرد

5 عشق گنج آمد دل بی خان و مان ویرانه ای آن چنان گنجی کجا منزل درین ویرانه کرد

6 جان ز شوق عارض و خالش فرود آمد به تن مرغ را مایل به پستی ذوق آب و دانه کرد

7 جامیا با دردی درد بلا می باش خوش چون تو را ساقی عشق این باده در پیمانه کرد

عکس نوشته
کامنت
comment