-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وه که بناف خون شود نافه آهوان چین تا که بباد داده ای طره و زلف عنبرین
2 گر ببری هزار دل نیستشان خبر زهستیم بسکه سکنج زلف تو خم بخم است و چین بچین
3 یار زراه میرسد غالیه سوده بر سمن باد زباغ میوزد مشک ختن در آستین
4 گرد لبت چه دید خم و هم فتاد بر غلط گفت هجوم مور بین باز بگرد انگبین
5 کاخ تمام لاله شد تا تو کشیده ای نقاب بزم پر از ستاره شد خوی چو فشاندی از جبین
6 پرده عشق ساز کن مطرب بزم عاشقان تا که بمزد چنگ تو بذل کنیم عقل و دین
7 سرو چمان من چو خضر ار گذرد بسوی دشت جای گناه سر زند ناز و کرشمه ار زبین
8 زلف سیاه هندویش غمزه چشم جادویش آن زیسار میبرد و آن کشدم سوی یمین
9 منع نظر نمیکند آشفته زاهدم دگر بنگرد ار بچشم ما آینه خدای بین