- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
و هُوَ شیخ نجم الدین حسن. از فضلا و عرفا و مرید شاه نظام اولیاست. به کمند جذبهٔ محبت امیر خسرو دهلوی مقید و به دلالت او به خدمت شیخ نظام رسید و مآل کارش به حقایق و معارف مختوم گردید. عارفی محقق و کاملی مدقّق است. اشعار خوب دارد. تیمنّاً و تبرّکاً در ضمن حالش چند بیتی از مقالش نوشته شد: ,
2 مشتاق تو به هیچ جمالی نظر نکرد بیمار تو ز هیچ طبیبی دوا نخواست
3 بر ما دلت نسوخت، ندانم چرا نسوخت ما را دلت نخواست، ندانم چرا نخواست
4 گفتی چرا سخن نکنی چون به من رسی نظارهٔ جمالِ تو خاموشی آورد
5 عشقبازان دیگرند و عشق سازان دیگرند آنچه در فرهاد میبینم کجا پرویز داشت
6 عمریست که من در سر، سودایِ فلان دارم یک شهر خبر دارند من از که نهان دارم
7 ای به عهدت پارساییها به رسوایی بدل من یکی زان پارسایانم که رسوا کردهای
8 از خویش برون رو ز درِ خویش درون آی تا گم نشوی گم شدهٔ خویش نیابی
9 آن گِردِ حرم گردد و این گردِ خرابات من گِردِ سرت گردم و جایی که تو باشی
10 ای خون خلقی ریخته وانگه از آن خون ریختن نه دست تو دارد خبر نه تیغ تو آلودگی
11 گفتم به رغم دشمنان آسایشی یابم ز تو استغفراللّه زین سخن عشق تو و آسودگی
12 بتی چون تو چرا در پرده باشد مگر از ننگ چون من بت پرستی
13 مدعیی گفت به لیلی به طنز رو که بسی چابک و موزون نهای
14 لیلی از آن حال بخندید و گفت با تو چه گویم که تو مجنون نهای