- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
و هُوَ کهف الحاج الحرمین الشریفین حاج ملا محمد باقر. آن جناب از اهل استرآباد فرخ بنیاد بود و مدتها در تحصیل علوم عقلی ونقلی کوشیده و کسوت زهد و صلاح پوشیده. آخرالامر طالب صحبت اهل ذوق شد. عمری به خدمت این طایفه رسید و مصاحبت ایشان گزید. مسافرت بسیار کرد و روزگاری به ریاضت به سر آورد، تا به کمالات صوری و معنوی آراسته و از صفات نفسانی پیراسته آمد. سالکی با ریاضات و عارفی با کرامات، صدمات سلوک کشیده و نَشأهٔ جذب چشیده. در تجرید و تفرید وحید و در علوم توحید فرید. مؤمنی محقق و عارفی مدقق بود. گویند اخلاص و ارادت به خدمت حضرت هادی الموحدین و فخرالمجردین حاجی محمد حسن نائینی قُدِّسَ سِرُّهُ داشته و حاجی محمد حسن را نسبت ارادت به حضرت قطب الموحدین حاج عبدالوهاب نائینی بوده و گویند که نسبت ارادت او به جناب میرمحمد تقی شاهی پیوسته و میر به شیخ محمد مؤمن استرآبادی سبزواری که از اکابر مشایخ بوده نسبت ارادت درست کرده. غرض، از معاصرین بود و در آخر عمر در شیراز سکونت نمود. هم در آنجا وفات یافت. گاهی اشعار ساده میگفته. این چند بیت از آن جناب است: ,
2 هر چند پنهان میکنم در سینهٔ خود راز را گوید که من تنگ آمدم برکش زدل آواز را
3 تا توانی شو فنا هستی مکن گر رهروی نکتهٔ کم لفظ گفتم معنیش بسیار بود
4 ای برادرعرش و فرش و مهر و مه را نیست جان یوزش درگاه هوش حضرت انسان کنند
5 گه عرش خدا گویی و گه سوی سماپویی آنها که تو میجویی بر روی زمین باشد
6 گر باده خرابت کرد هم باده کند آباد این خانه خرابان را تعمیر چنین باشد
7 با هم نفس ناجنس یک دم نتوان بودن بشکن سر وپایش را گر روح امین باشد
8 در مذهب میخواران هستی نکنی رستی چون نیست شوی محوی هستی همه این باشد
9 در کوه طور جذوهٔ ناری پدید شد وندر درون سینهٔ عشاق کوه نار
10 سی سال دم ز سبحه زدی بسته تر شدی یک جرعه نوش کن که ز بندت رها کنم
11 جایی که مشعل فلکی پی به او نبرد محوی چراغ عقل در این ره خموش کن
12 بودم پی گنج و مخزن شاهانه دیدم که نهفته در دل ویرانه
13 بشکستن این طلسم شد کار جنون خواهی که رسی به گنج شو دیوانه