-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک ره برآورد ز تو هم روزگار گرد بسیار چون ترا که سزا در کنار کرد
2 یارا ، محققان غم دنیا نخورده اند مجنون حقیقت است که اندوه یار خورد
3 آتش که بر خلیل نبی کرد گل ستان؟ آن کو ز وَرد خار برآرد ز خار وَرد
4 تن در ده ای حریص و ز دارالشفای عشق درمان مجوی تا نکنی اختیار درد
5 هرگز گمان مبر که کند در سلوک عشق جز بر خلاف گرم روان هیچ کار سرد
6 چند از تکثرات که بر نطع امتحان بیرون نیامده ست یکی از هزار مرد
7 یک هفته عیش از پی آن مدت فراق آری خمار و خار بود با نبید و ورد
8 آسایش از حیات همان چند روز بود بیروی دوست بر دل ما شد حیات سرد
9 با روزگار بیش چه گویی نزاریا دانی که با زمانه نکرده ست کس نبرد