- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بنه آیینهای اندر برابر در او بنگر ببین آن شخص دیگر
2 یکی ره باز بین تا چیست آن عکس نه این است و نه آن پس کیست آن عکس
3 چو من هستم به ذات خود معین ندانم تا چه باشد سایهٔ من
4 عدم با هستی آخر چون شود ضم نباشد نور و ظلمت هر دو با هم
5 چو ماضی نیست مستقبل مه و سال چه باشد غیر از آن یک نقطهٔ حال
6 یکی نقطه است وهمی گشته ساری تو آن را نام کرده نهر جاری
7 جز از من اندر این صحرا دگر کیست بگو با من که تا صوت و صدا چیست
8 عرض فانی است جوهر زو مرکب بگو کی بود یا خود کو مرکب
9 ز طول و عرض و از عمق است اجسام وجودی چون پدید آمد ز اعدام
10 از این جنس است اصل جمله عالم چو دانستی بیار ایمان و فالزم
11 جز از حق نیست دیگر هستی الحق هوالحق گو و گر خواهی انا الحق
12 نمود وهمی از هستی جدا کن نه ای بیگانه خود را آشنا کن