حادی که بهر ناقه سلمی حدا کند از جامی غزل 303

حادی که بهر ناقه سلمی حدا کند

1 حادی که بهر ناقه سلمی حدا کند باید ز شرح فاقه ما ابتدا کند

2 دانی به راه بادیه بانگ درای چیست گم گشتگان قافله جو را ندا کند

3 با نسخه طبیب چه کار آن مریض را کز خون دیده شربت و از غم غذا کند

4 آن را رسد ز پیر مغان خلعت قبول کز رد شیخ شهر طراز ردا کند

5 صاحبدلی کجاست که بر رغم زاهدان میخانه ای به نیت رندان بنا کند

6 دل یافت نقد وصل چو جان دارد و غم خرید تاجر همیشه سود ز بیع و شرا کند

7 جامی چو نیست کار تو غیر از جفاکشی باری جفای آن که کشیدن کرا کند

عکس نوشته
کامنت
comment