میان او که در اندیشه در از جویای تبریزی غزل 496

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

میان او که در اندیشه در نمی آید

1 میان او که در اندیشه در نمی آید عجب نباشد اگر در نظر نمی آید

2 چه اضطراب که خورشید را به تن نفکند کسی به شوخی حسن تو برنمی آید

3 تو هر قدر که شوی شوخ و شنگ معذوری که پاس خویش ز غلطان گهر نمی آید

4 به یک نگاه کند با دل آنچه هر مژه اش هزار سال زصد نیشتر نمی آید

5 ببین نزاکت موی میان او جویا که همچو تار نگه در نظر نمی آید

عکس نوشته
کامنت
comment