1 پیوسته مرا ز خالق جسم و عرض حقا که همین بود و همینست غرض
2 کان جسم لطیف را به خلوتگه ناز فارغ بینم همیشه ز آسیب مرض
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گردون کمری ز عمر فرسودهٔ ماست دریا اثری ز اشک آلودهٔ ماست
2 دوزخ شرری ز رنج بیهودهٔ ماست فردوس دمی ز وقت آسودهٔ ماست
1 زآن می خوردم که روح پیمانهٔ اوست زآن مست شدم که عقل دیوانهٔ اوست
2 دودی به من آمد آتشی با من زد زآن شمع که آفتاب پروانهٔ اوست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به