1 پیوسته مرا چون تو بتی در بر باد عیشم ز لب تو هر زمان خوشتر باد
2 با وصل چو نگار کار چو منی زر می سازد که آفرین بر زر باد
1 آه کان قاعدۀ وصل چنان هم بنماند زان همه عیش و طرب نام و نشان هم بنماند
2 اشک من خود سپری بود و لیکن گه گاه مددی بود ز خون دل و آن هم بنماند
1 غمت جز با دلم خوش در نیاید سرح جز با تو سرکش در نیاید
2 گشاده کی بود آن مهرۀ دل؟ که با نقش تو در ششدر نیاید
1 شب نیست کم ز هجر تو صد غم نمی رسد اشکم بچار گوشۀ عالم نمی رسد
2 اندر تو کی رسم؟ که نسیم سحرگهی در گرد آن کلالۀ پر خم نمی رسد