اگر چه در لب جانبخش انگبین داری از جامی غزل 988

اگر چه در لب جانبخش انگبین داری

1 اگر چه در لب جانبخش انگبین داری ز ناوک مژه صد نیش در کمین داری

2 به خاک پات که نتوان در آب حیوان یافت لطافتی که تو در لعل آتشین داری

3 به هشت گلشن جنت نمی دهم یک شاخ ازان بنفشه که بر طرف یاسمین داری

4 به ابروان مفکن چین خدای را این بس که زیر هر شکن مو هزار چین داری

5 ز سعد و نحس چه پرسی حکیم را چون تو فروغ کوکب اقبال در جبین داری

6 ببخش بر من مفلس چو از دو ساعد خویش دو گنج سیم نهان اندر آستین داری

7 به آسمان که برد طاعت تو را جامی چنین که پیش بتان روی بر زمین داری

عکس نوشته
کامنت
comment