گر چه طفلی و هنوزت شکر آلوده شیر از جامی غزل 444

گر چه طفلی و هنوزت شکر آلوده شیر

1 گر چه طفلی و هنوزت شکر آلوده شیر دل صد پیر و جوان هست به عشق تو اسیر

2 هدف تیر خودم ساز که باری به طفیل به من افتد نظرت چون نگری از پی تیر

3 رهزن اهل طریقت شدی ای تازه جوان وای ما گرنه مددگار بود همت پیر

4 گر کنم بر سر کوی تو ز خارا بستر زیر پهلوی من آن نرم تر آید ز حریر

5 جذبه عشق توام طور خرد بر هم زد گر کنم بی خودیی بر من دیوانه مگیر

6 چند گریم ز غمت آه کزین رشحه درد نتوان نقش جفا شستنت از لوح ضمیر

7 جامی آمد به سر کوی تو جان بر کف دست گر چه این تحفه بود پیش سگان تو حقیر

عکس نوشته
کامنت
comment