1 هر چند که رند کوچه و بازاریم ای خواجه مپندار که بیمقداریم
2 سری که به آصف سلیمان دادند داریم، ولی به هرکسی نسپاریم
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 دی پیر مغان، آتش صحبت افروخت ایمان مرا دید و دلش بر من سوخت
2 از خرقهٔ کفر، رقعهواری بگرفت آورد و بر آستین ایمانم دوخت
1 خو کرده به خلوت، دل غم فرسایم کوتاه شد از صحبت مردم، پایم
2 تا تنهایم، هم نفسم یاد کسی است چون هم نفسم کسی شود، تنهایم
1 رفتم ز درت ز جور، بیش از پیشت از طعن رقیب گبر کافر کیشت
2 پیش تو سپردم این دل غمزدهام کی باشدم آنکه جان سپارم پیشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **