1 گر چه ما از جزغ نیاساییم جان پاکت ز غم بیاسوده است
2 مثلست این که : آفتاب بگل کس نیندود و سخت بیهوده است
3 زیر هر پشته ای ز صورت تو آفتابی بکه گل اندوده است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان تحویل کرده اند بباغ خدایگان
2 وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
1 سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن
2 سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به