- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر چه اندازد به شاخ سدره امیدم کمند دست کوتاهم ز تار زلف آن سرو بلند
2 تا چرا آن لب به حلوایی شکر آلوده شد سربه سنگ از کله خشکی می زند هر لحظه قند
3 گوهر آمد لعل آن لب کان آن جانهای ما بر چنان گوهر نشد فیروز هرکس کان نکند
4 تا فتادم دور ازان مه بر بساط شوق او پای می کوبم خروشان همچو بر آتش سپند
5 ناصحا پندم مده کز باده بازآ زانکه کرد بند بر گوشم صدای صوت مطرب راه پند
6 تا سگان کوی او روزی به من پهلو نهند زیر دیوارش چو سایه خویش را خواهم فکند
7 عاشق آن گلرخی جامی چه گیری گل به دست خرقه خونین بر انگشت درست خود مبند