- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر چه ز اندوه جهان بر دل ما صد گره است چاره عیش بسازیم که هم عیش به است
2 می خوریم از سر آزادی و دانیم که می خوش کند حالت هر دل که ز غم پر گره است
3 پس ازین عشوه گردون به یکی جو نخرم که همه آفت ما زین فلک عشوه ده است
4 غم و شادی بر ما نرد گرو می بازند شادی از غم ببرد زود که شادی فره است
5 پیش عاقل سپر از عشرت و عیش اولیتر خاصه اکنون که کمانهای حوادث به زه است
6 با زمانه نتوان برد ستیز از چه از آن؟ که زمانه چو ببینی خس و خیره سته است
7 ناله چنگ و می صافی و زلف چو زره چاره این غم درهم شده همچون زره است
8 به بد و نیک جهان خرم و غمگین نشود مگر آن کس که برو حال جهان مشتبه است