- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر چه بلای خمار کرد فزون حزن من مغبچه و می ولیک اذهب عن الحزن
2 هر شکن زلف او جای هزاران دلست طرفه که آن بند زلف هست شکن بر شکن
3 شبنم خوی بر گلش بر شفق آمد نجوم نی شفق و نی نجوم خون دل و اشک من
4 بر تن او پیرهن هست گران از حریر نیست عجب گر ز رشک پاره کنم پیرهن
5 ز آتش آه دلم هست زبانه زبان لب شده پر آبله بین اثرش در دهن
6 سینه من کوه غم میکنم از ناخنش بار دلم بی ستون من به تهش کوهکن
7 خسرو و حافظ ترا فانی اگر هادی اند پیروی جامی ات هست به وجه حسن