گرچه نقش قلم صنع همه از آشفتهٔ شیرازی غزل 342

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

گرچه نقش قلم صنع همه زیبا شد

1 گرچه نقش قلم صنع همه زیبا شد زهر در کامی و در کام یکی حلوا شد

2 شد یکی در شکرستان و یکی سوی خزان آن یکی زاغ و دگر طوطی شکرخا شد

3 عشق آموخت باو حکمت عقل و دانش ورنه این کودک نادان زکجا دانا شد

4 با سهی سرو تو شمشاد و چمن سنجیدم کوته از قامت والات بصد بالا شد

5 برو ای ماه که خورشید زمشرق سرزد بنشین فتنه که این چشم سیه پیدا شد

6 هر که انسان شد و نفس حیوانی بگذاشت حور وغلمان سیر ماه ملک سیما شد

7 جای تو ای در یکتا صدف دیده کیست ای بسا دیده که اندر طلبت دریا شد

8 در کلیسا و حرم شورو عجب دیدم باز بر سر شاهد نادیده چرا غوغا شد

9 هر که آشفته صفت خار گلستان علیست در گلستان جهان تازه گلی رعنا شد

عکس نوشته
کامنت
comment