هر چند بینی عالمی صید کمند خویشتن از جامی غزل 788

هر چند بینی عالمی صید کمند خویشتن

1 هر چند بینی عالمی صید کمند خویشتن چندین جفاکاری مکن با دردمند خویشتن

2 چون کشته افتم بر رهت بر من مران اسب جفا حیف است کآلایی به خون نعل سمند خویشتن

3 گر نیست آن بختم که جان سازم سپند خوبیت تن هیمه باد آنجا که تو سوزی سپند خویشتن

4 اوصاف لعل خود مگو هر لحظه با دون همتان قوت مگس طبعان مکن جلاب قند خویشتن

5 با لعل نوشینت نزد هرگز به کام خود دمی هر کس که همچون نی نشد خالی ز بند خویشتن

6 تا کی به خوبی سرکشد سرو سهی در بوستان بگذر به باغ و جلوه ده سرو بلند خویشتن

7 جامی که گفتن گه گهی چندین مشو حیران او مسکین چو رویت دید شد غافل ز پند خویشتن

عکس نوشته
کامنت
comment