1 هر چند که دل را غم عشق آیین است چشم است که آفت دل مسکین است
2 من معترفم که شاهد دل معنی است اما چه کنم؟ که چشم صورت بین است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 باز دل از در تو دور افتاد در کف صد بلا صبور افتاد
2 نیک نزدیک بود بر در تو تا چه بد کرد کز تو دور افتاد
1 امروز مرا در دل جز یار نمیگنجد تنگ است، از آن در وی اغیار نمیگنجد
2 در دیدهٔ پر آبم جز یار نمیآید وندر دلم از مستی جز یار نمیگنجد
1 مرا درد تو درمان مینماید غم تو مرهم جان مینماید
2 مرا، کز جام عشقت مست باشم وصال و هجر یکسان مینماید
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به