گرچه رخش همیشه حکایت ز مه کند از ادیب صابر غزل 15

ادیب صابر

آثار ادیب صابر

ادیب صابر

گرچه رخش همیشه حکایت ز مه کند

1 گرچه رخش همیشه حکایت ز مه کند مه چون جمال صورت او دید خه کند

2 تا برمه دو هفته ز دیبه کله نهاد مه با فلک همی گله آن کله کند

3 گر عارضش به نور کند روز را سپید شب را همیشه ظلمت زلفش سیه کند

4 تایب که قصد دیدن او کرد، در زمان از توبه باز گردد و قصد گنه کند

5 او را ز روی عشق به صد جان نعم کنم گر چه مرا زبانش به یک بوسه نه کند

6 گر هفت چرخ کار رما سر به ره نکرد زان لب سه بوسه کار مرا سر به ره کند

7 گوید به چهره، ماه دو پنج است و یک چهار در روز بزم هر که به رویش نگه کند

8 گویی کز آسمان به زمین آمده است ماه تا روز بزم خدمت خوارزمشه کند

9 اتسز علاءدین که همی دین و شرک را کلکش نظم بخشد و تیغش تبه کند

عکس نوشته
کامنت
comment