1 هر چند که جان عارف آگاه بود کی در حرم قدس تواش راه بود
2 دست همه اهل کشف و ارباب شهود از دامن ادراک تو کوتاه بود
1 از خاک درت رخت اقامت نبرم وز دست غمت جان به سلامت نبرم
2 بردار نقاب از رخ و بنمای جمال تا حسرت آن رخ به قیامت نبرم
1 چشمم که نداشت تاب نظارهٔ یار شد اشک فشان به پیش آن سیم عذار
2 در سیل سرشک عکس رخسارش دید نقش عجبی بر آب زد آخر کار
1 ای خالق ذوالجلال وحی رحمان سازندهٔ کارهای بی سامانان
2 خصمان مرا مطیع من میگردان بیرحمان را رحیم من میگردان
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما