اگرچه سوخت در غم استخوانم از جهان ملک خاتون غزل 1024

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

اگرچه سوخت در غم استخوانم

1 اگرچه سوخت در غم استخوانم علاج درد هجرانش ندانم

2 مرا عمریست تا در دل غم اوست از آن درد ای عزیزان ناتوانم

3 ترّحم بر من بیچاره فرضست که از عشق رخت زار و نوانم

4 چو سرو قد او از چشم جانم روان شد با قدش جان شد روانم

5 دلم بربود و آنگه قصد جان کرد بیا کاین شیوه ها را نیک دانم

6 تو را زین بیش بودی مهربانی وگر مهرت نباشد من نمانم

7 کنارم پر ز اشک از روز هجرت کناری نیست باری زین میانم

8 چو بلبل وقت گل در بوستانها بیا بشنو ز دستانها فغانم

9 ز وصلت گر نداری شاد ما را من از بهر غم تو در جهانم

عکس نوشته
کامنت
comment