گرچه سوزد دل پروانه ز سودای چراغ از جامی غزل 283

جامی

جامی

جامی

گرچه سوزد دل پروانه ز سودای چراغ

1 گرچه سوزد دل پروانه ز سودای چراغ نکند پیش مه روی تو پروای چراغ

2 زیر پا تار سر زلف سیاه تو کند روشن این نکته که تاریک بود پای چراغ

3 آرزومند رخ خوب تو در دور فراق شب نشینیست به دل داغ تمنای چراغ

4 می برد کاکل مشکین تو را باد ز جای دود را کی بود آرام به بالای چراغ

5 آتش شوق تو در جان چراغ افتاده ست پرده از عارض اگر وا نکنی وای چراغ

6 شمع رخسار تو بس انجمن عالم را گو بپوشید رخ انجمن آرای چراغ

7 پرتو روی تو را تاب نیارد خورشید ناید از دیده شبکور تماشای چراغ

8 جای کن دیده جامی چو شوی بزم فروز که مناسب نفتد روی زمین جای چراغ

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر