-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گرچه در دیدهٔتر جای تو نتوان کردن به همین قطع تمنای تو نتوان کردن
2 وصل را گرچه به کوشش نتوان یافت ولی هجر را مانع سودای تو نتوان کردن
3 کنم از بهر تو دانسته خلاف دل خویش چون خلاف دل دانای تو نتوان کردن
4 گرچه کفر است ز بس سرکشیت میترسم کز خدا نیز تمنای تو نتوان کردن
5 در دل تنگی و این طرفه که نه گردون را صدف گوهر یکتای تو نتوان کردن
6 خواهم از خلق نهانت کنم اما چه کنم که تو خورشیدی و اخفای تو نتوان کردن
7 گر سراپا چو فلک دیده توان گشت هنوز سیر خود را ز تماشای تو نتوان کردن
8 گر کنی وعده هم ای یار غلط وعده چه سود که نیائی و تقاضای تو نتوان کردن
9 محتشم گر تو کنی ترک سخن صد کان را به دل طبع گهر زای تو نتوان کردن