1 گر چه دلم از جور تو داغی دارد از پشتی صبر خود دماغی دارد
2 از تو به جز از عشق ندارد هوسی وز وصل و فراق تو فراغی دارد
1 شب وداع چو بنمود چرخ آینه گون ز روی خویش مرا روی طالع میمون
2 به فال داشت دلم آن دل مبارک را برای عزم سفر در دل شبی شبه گون
1 در چنین عشق مرا برگ تن آسانی نیست کس بدین بیکسی وبی سروسامانی نیست
2 تا پریشانی زلف تو بدیده ست دلم دل مانند دل من به پریشانی نیست
1 خدایگان سلاطین شهنشه اعظم امید دین عرب آرزوی ملک عجم
2 سریر بخش ملوک جهان که تعظیمش نهاد بر سر نه کرسی سپهر قدم