گر چه پیش تو مرا هیچ ره و روی نماند از جامی غزل 379

گر چه پیش تو مرا هیچ ره و روی نماند

1 گر چه پیش تو مرا هیچ ره و روی نماند روی من جز پی اقبال تو هر سوی نماند

2 خانه ای بود به کوی طرب از وصل توام شد خراب از غمت آن خانه و آن کوی نماند

3 بس که از موی میان تو جدا موییدم تنم از مویه چو مویی شد و آن موی نماند

4 جوی چشمم ز خیال رخت آبادان بود تا تو رفتی ز نظر آب درین جوی نماند

5 بنما زودتر ای کعبه مقصود جمال که درین ره دگرم تاب تک و پوی نماند

6 پیر گشتم من بدروز ولی در دل من جز تمنای جوانان نکوروی نماند

7 لب گشا ای گل رعنا به سخن جامی را که درین باغ جز او بلبل خوشگوی نماند

عکس نوشته
کامنت
comment