گر چه تنگ آمد دل از فکر محال انگیختن از جامی غزل 782

گر چه تنگ آمد دل از فکر محال انگیختن

1 گر چه تنگ آمد دل از فکر محال انگیختن هم به وصف آن دهان خواهم خیال انگیختن

2 نیست امکان باغبان گلشن فردوس را از قد ناز تو نازک تر نهال انگیختن

3 دوست دشمن بخت بی فرمان فلک نامهربان چون توانم یارب اسباب وصال انگیختن

4 بلبل بی صبر و دل شد خاک در راه نیاز همچنان گل بر سر غنج و دلال انگیختن

5 صورت جان هست در آیینه رویت عیان چیست چندین نقش ها از خط و خال انگیختن

6 بس که شکر می فشانی زان لب حاضر جواب خوش بود پیش تو تقریب سؤال انگیختن

7 جامی از خسرو همی گیرد طریق سوز و درد طور او نبود خیالات کمال انگیختن

عکس نوشته
کامنت
comment