1 الصبح علی الضلام مقبل ان تسق لنا المدام عجل
2 بنشان ز من ای غم تو مشکل زان آب حیات آتش دل
3 سقیا لک فاسقنی حراما ان کان دمی و انت فی حل
4 می خوردن و دادن از تو نیکوست جود از قزل ارسلان عادل
1 هر دیده که در تو نیک نظر کردست دل را ز هزار غم خبر کردست
2 گم شد ز میان دلی که یک ساعت با هجر تو دست در کم کردست
1 کشورستان راستین کاقبال سلطان خواندش صاحبقرانی کاسمان خورشید احسان خواندش
2 آن صف شکن کاندر وغا از رمح سازد اژدها آن خسرو آصف صفا کآصف سلیمان خواندش
1 زیوری نو باز بر سقف کهن بر بسته اند گوهر شب تاب بر دریای اخضر بسته اند
2 بر وطای آسمان کاندر نظر نیلوفریست نرگس خوش چشم بر نیلوفر تر بسته اند