1 المنة لله که به خون گر خفتیم یکچند چو غنچه عاقبت بشکفتیم
2 از کشمکش دهر بسی آشفتیم کز گوهر راز سبحه واری سفتیم
1 در دیار مصر قحطی خاست سخت کز فزع هر کس به نیل انداخت رخت
2 چون به سوی نان رهی نشناختند رخت هستی را در آب انداختند
1 ای ز پی طبل شکم همچو نای جمله گلو گشته ز سر تا به پای
2 کار تو از هر چه تصور کنی نیست بجز آنکه شکم پر کنی
1 اینکه گفتم حال فرزند نکوست کش به اصل خویش پیوند نکوست
2 آن که باشد بد سگال و بد سرشت در سرشت او هزاران خوی زشت