1 همه شحمی و لحم ای شوخ قصاب خوش آن کو چون تو باری برگزیند
2 اگر اسب تو هرگز جو نیابد ز ضعف و لاغری کی رنج بیند
3 تو هرگاهی که بر وی می نشینی دوصد من گوشت بر وی می نشیند
1 دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد
2 ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم می زند حرفی به دست خود رقم
1 ضعف پیری قوت طبعم شکست راه فکرت بر ضمیر من ببست
2 در دلم فهم سخندانی نماند بر لبم حرف سخنرانی نماند
1 اینکه گفتم حال فرزند نکوست کش به اصل خویش پیوند نکوست
2 آن که باشد بد سگال و بد سرشت در سرشت او هزاران خوی زشت