1 همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود آه از این راه که باریک تر از موی تو بود
2 رهرو عشق از این مرحله آگاهی داشت که ره قافلهٔ دیر و حرم سوی تو بود
3 گر نهادیم قدم بر سر شاهان شاید که سر همت ما بر سر زانوی تو بود
4 پیش از آن دم که شود آدم خاکی ایجاد بر سر ما هوس خاک سر کوی تو بود
5 پنجهٔ چرخ ز سر پنجهٔ من عاجز شد که تواناییام از قوت بازوی تو بود
6 زان شکستم به هم آیینهٔ خودبینی را که نگاهم همه در آینهٔ روی تو بود
7 پیر پیمانهکشان شاهد من بود مدام که همه مستیم از نرگس جادوی تو بود
8 تا مرا عشق تو انداخت ز پا دانستم که قیامت مثل از قامت دلجوی تو بود
9 ماه نو کاسته از گوشهٔ گردون سر زد که خجالتزدهٔ گوشهٔ ابروی تو بود
10 نفس خرم جبریل و دم باد مسیح همه از معجزهٔ لعل سخنگوی تو بود
11 مهربانی کسی از دور فلک هیچ ندید زان که هم صورت و هم سیرت و هم خوی تو بود
12 هیچ کس آب ز سرچشمهٔ مقصود نخورد مگر آن تشنه که جایش به لب جوی تو بود
13 دوش با ماه فروزنده فروغی میگفت کافتاب آیتی از طلعت نیکوی تو بود
دیدگاهها **