تمام عیبم و از عیب خویش از نشاط اصفهانی غزل 213

نشاط اصفهانی

آثار نشاط اصفهانی

نشاط اصفهانی

تمام عیبم و از عیب خویش بی خبرم

1 تمام عیبم و از عیب خویش بی خبرم که حسن روی تو نگذاشت عیب خود نگرم

2 همین نه بنده ی نا سودمند بی هنرم بدی و زشتی و عیب است پای تا بسرم

3 بدین بدی که منم کس مرا نداند و من از آنچه دانم دانم که باز من بترم

4 اگر به بیهنری خواندم زهی تشریف که فضل خواجه بپوشد معایب دگرم

5 خبر ز دوست ندارم جز آنکه با خبر اوست خبر ز خویش ندارم جز اینکه بیخبرم

6 بدست لطف مرا کشت باغبان ورواست کنون بخشم اگر بر کند که بی ثمرم

7 نه زاسمان و نه زابرم شکایتست که من زمین شوره ام و نیست سودی از مطرم

8 اگر بدیده ی بیگانه جلوه کرد رخش چه جای شکوه که من آشنای بی بصرم

9 چو اصل هر هنر آمد وجود خواجه نشاط مرا از این چه هنر به که عاری از هنرم

10 کمال آینه در سادگی و بی نقشی ست خوشم که پاک شد از نقش مختلف گهرم

عکس نوشته
کامنت
comment