1 همه فیض است می پرستی عشق بی خمار است ذوق مستی عشق
2 ما کجا دامن وصال کجا؟ دست ما و دراز دستی عشق
3 عاکفان صوامع قدسیم طاعت ما، صنم پرستی عشق
4 صوفی آسا به رقص می آرد توبه را، های و هوی مستی عشق
5 شرری پیش آفتاب، حزین هستی ماست پیش هستی عشق
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 جان تازه ز تردستی ابر است جهان را آبی به رخ آمد، چه زمین را چه زمان را
2 افلاک شد از عکس گل و لاله شفق رنگ مشّاطهٔ نوروز بیاراست جهان را
1 تا دیده ز دل، نیم قدم ره به میان است از پرده برآ، چشم جهانی نگران است
2 محروم مهل دیدهٔ امّید جهان را ای آنکه حریمت دل روشن گهران است
1 از چاک سینه چون جرس آوا برآورم تا شهریان عقل به صحرا برآورم
2 کشتی دل فسرده به خشکی فکنده است این قطره را فشرده و دریا برآورم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به