الغیاث از هم‌نشینان از حکیم نزاری قهستانی غزل 1007

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

الغیاث از هم‌نشینان خیال‌آمیزی من

1 الغیاث از هم‌نشینان خیال‌آمیزی من شادی رویِ سحرخیزان شب‌خون‌ریزِ من

2 بی‌ دل‌آرامی که هر دم بر کفم جا می‌نهد بیش آرامی نگیرد طبعِ شورانگیزِ من

3 جان‌ِ شیرین بر دهان می‌آیدم فرهادوار مالک‌ِ موت است اگر باورکنی پرویزِ من

4 هم چو شیرین در هوای خسرو از بس اشتیاق بر براق آسمان دارد سبق شبدیزِ من

5 چون همه اسبابِ عیش و کام‌رانی در وی است گوشۀ باغ گریزآباد بس تبریزِ من

6 کس نمی‌داند نزاری از کجا افتاده است شور در عالم ز نوکِ خامۀ سرتیزِ من

7 در عذاب‌ِ دوزخم بی‌دوست می‌دانم که نیست جز شبِ هجران به نسبت روزِ رستاخیرِ من

8 داد خواهم خواست از بی‌دادِ خوبان روزِ حشر در قیامت دامنِ یارست دست‌آویزِ من

عکس نوشته
کامنت
comment