- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 الغیاث از همنشینان خیالآمیزی من شادی رویِ سحرخیزان شبخونریزِ من
2 بی دلآرامی که هر دم بر کفم جا مینهد بیش آرامی نگیرد طبعِ شورانگیزِ من
3 جانِ شیرین بر دهان میآیدم فرهادوار مالکِ موت است اگر باورکنی پرویزِ من
4 هم چو شیرین در هوای خسرو از بس اشتیاق بر براق آسمان دارد سبق شبدیزِ من
5 چون همه اسبابِ عیش و کامرانی در وی است گوشۀ باغ گریزآباد بس تبریزِ من
6 کس نمیداند نزاری از کجا افتاده است شور در عالم ز نوکِ خامۀ سرتیزِ من
7 در عذابِ دوزخم بیدوست میدانم که نیست جز شبِ هجران به نسبت روزِ رستاخیرِ من
8 داد خواهم خواست از بیدادِ خوبان روزِ حشر در قیامت دامنِ یارست دستآویزِ من