الغیاث ای دوستان از حکیم نزاری قهستانی غزل 1016

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

الغیاث ای دوستان از درد بی درمان من

1 الغیاث ای دوستان از درد بی درمان من خود نمی بخشاید آخر هیچ دل بر جان من

2 هم عفا الله غم که گر صد مصلحت دارد دمی نیست غایب هرگز از بیغوله احزان من

3 عاقلان بر من ملامت می کنند آری ولیک چون کنم با دل که کمتر می کند فرمان من

4 مردم آگه نیست از تاویل روز رستخیز من بگویم چیست آن شب های بی پایان من

5 دل کبابی بود و اکنون خون شده در دامنم می چکاند قطره قطره چشم خون افشان من

6 تن حصیر نفت آلوده ست و آتش در میان هم سر از جایی برآرد آتش پنهان من

7 دوست میدارم که را آن را کز اول بسته اند با شکنج حلقه های زلف او پیمان من

8 بعد ازین دل در ضلالت می رود یعنی که شد زلف او استغفرالله العظیم ایمان من

9 دل به زاری خون شد و جانم به خواری می برد بر نزاری رحمتی کن آخر ای جانان من

عکس نوشته
کامنت
comment