- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
علویی در بغداد زنی را به خود خواند آن زن از وی دینار و درهم خواست. علوی گفت: تو به آن راضی نیستی که جزوی از اهل خاندان نبوت و خانواده ولایت در تو فرود آید؟ ,
زن گفت: این فسانه را به قحبگان قم و کاشان گوی، از قحبگان بغداد این آرزو را جز به دینار و درهم مجوی. ,
3 به سفله تا ندهی ضعف آن کزو خواهی طمع مدار کزو کام دل به دست آید
4 گره گشای ز کیسه که قحبه بند ازار به دوستی خدا و رسول نگشاید
5 گفت مملوکه ای به مالک خویش کز قفایش گرفت راه فساد
6 ترک این فعل کن که جایز نیست پیش دین پیشگان شرع نهاد
7 گفت خامش که شیخ دین مالک به چنین عیش رخصت ما داد
8 گفت مسکین ز زیر او که خدات در زد و گیر مالک اندازاد