1 افسوس که آفتاب عمرم بزوال نزدیک رسید و دیده در خواب و خیال
2 بشناس دلا قیمت اینعمر که هست باز آمدن عمر دگر باره محال
1 مرا خدای اگر عمر جاودان بدهد بجای هر سر مویم دو صد زبان بدهد
2 بصد هزار لغت هر زبان سخن گوید چنانک داد فصاحت گه بیان بدهد
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز