1 افسوس که آن جان جهانم بفروخت نخریده هنوز در زمانم بفروخت
2 پیش که توان گفت که بی عیب و هنر ارزان بخرید و رایگانم بفروخت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 داند جهان که قره عین پیمبرم شایسته میوه دل زهرا و حیدرم
2 دریا چو ابر بار دگر آب شد ز شرم چون گشت روشنش که چه پاکیزه گوهرم
1 ناگاه چو بشنید شهنشه خبر شیر فرمود که تازید سبک بر اثر شیر
2 چندانکه خبر گشت یقین شاه ز مرکب بر پیل شد و کرد چو شاهان خطر شیر
1 دیدم به خواب دوش براقی ز نور جان میدانش نی ولیکن جولانش بیکران
2 بالای او وجود و هم او طایر از وجود پهنای او مکان و هم او فارغ از مکان
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به