به پیش اختر حسن تو مهر از محتشم کاشانی غزل 171

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

به پیش اختر حسن تو مهر تاب ندارد

1 به پیش اختر حسن تو مهر تاب ندارد جهان به دور تو حاجت به آفتاب ندارد

2 زمام کشتی دل تا کسی نداده به عشقت خبر ز جنبش دریای اضطراب ندارد

3 نماند کس که به خواب جنون نرفت ز چشمت جز آن که عقل به ذاتش گمان خواب ندارد

4 بهر زه چند نهفتن رخی که شعشعهٔ آن نهفتگی ز نظرها به صد حجاب ندارد

5 میان چشم من و روی اوست صحبت گرمی که تاب گرمی آن پردهٔ حجاب ندارد

6 جهان عشق چه بی قید عالمی است که آنجا شه جهان ز گدای در اجتناب ندارد

7 بر آستانهٔ حکم ایاز هیچ غلامی سر نیاز چو محمود کامیاب ندارد

8 شنیدم آمده صبر از پی تسلیت ای دل بگو دمی بنشیند اگر شتاب ندارد

9 مگر ندیده‌ای اندر صف نظار گیانم که در کمان نگهت ناوک عتاب ندارد

10 بهشت وصل توام کشت ز اختلاط رقیبان من و فراق تو کان دوزخ این عذاب ندارد

11 سئوالهاست ز رازم رقیب پرده در تو را که گر سکوت نورزد یکی جواب ندارد

12 به پرسش سگ خویش آمدی و یافت حیاتی اگر به کعبه روی آن قدر ثواب ندارد

13 قدم دریغ مدار از سرم که جز تو طبیبی دوای محتشم خسته خراب ندارد

عکس نوشته
کامنت
comment