1 اجل دانی کی آیی بر سر من؟ ستانی جان محنت پرور من؟
2 در آن ساعت که یار فایز از لطف گذارد در کنار خود سر من
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بهار آمد زمین فیروزهگون شد به عزم سیر، دلدارم برون شد
2 به گلچیدن درآمد یار فایز همه گلها ز خجلت سرنگون شد
1 نه هر ویروانه دل ماوای عشقست نه هر سینه که بینی جای عشقست
2 دلی همچون دل فایز بباید که او اندر خور سودای عشقست
1 به زیر پرده آن روی دلآرا بود چون شمع در فانوس پیدا
2 دل فایز چو پروانه به دورش مدامش سوختن باشد تمنا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به