- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ایچشم آهوانه تو مست شیرگیر وی سرو نوجوان تو آشوب عقل پیر
2 گلرا صبا بحسن تو میکرد سرزنش گل چاک زد ز دست تو آن گر ته حریر
3 با من مگوی جز صفت سرو قامتت زیرا که نیست جز سخن راست دلپذیر
4 دارم زعارض و لب چون شیر و شکرت تن در گداز همچو شکر در میان شیر
5 تا زلف قیرگون تو بگشاد دست جور پای دل شکسته من بسته شد بقیر
6 در زیر بار عشق تو از پا در آمدم آخر بر غم دشمنم ایدوست دست گیر
7 دائم ز عکس عارض مه پیکرت مرا جانی مصور است در آئینه ضمیر
8 ایدوست بشنو آه دل سوزناک من آری ز عود سوخته خوش میدمد عبیر
9 گر غمزه تو ز ابروی مشکین کمان کشد ابن یمین چو صید در آید به پیش تیر