1 آهم به درون دل ز تنگی پیچیده به هم، چو موی زنگی
2 ایمن نشوی، که اندرین بحر هر موج زند دم از نهنگی
3 صد حربه در آستین عشق است همچون خرطوم فیل جنگی
4 طوفان نکند به کشتی می تأثیر چو کشتی فرنگی
5 بیچاره سلیم در زمانه شمع روز است و خال زنگی
1 احتراز از عشق کی باشد دل دیوانه را؟ شعله، از مستی بود مهتاب، این پروانه را
2 دل چو دارد مایه ای از عشق، یک داغش بس است گرم سازد فصل تابستان چراغی خانه را
1 گل ز بلبل یاد گیرد مستی جاوید را ذره آموزد سماع بیخودی خورشید را
2 بعد مردن گر تهیدستی ندارد حاصلی چیست آمیزش به یکدیگر نبات و بید را
1 لاله را با روی او تاب قدح نوشی کجاست سرو را با قد او سامان همدوشی کجاست
2 منع ناصح پرده ی رسوایی ما کی شود شعله ی عریان ما را تاب خس پوشی کجاست