‏ آتش آهم ز بس گلزار بی از جویای تبریزی غزل 684

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

‏ آتش آهم ز بس گلزار بی نم می شود

1 ‏ آتش آهم ز بس گلزار بی نم می شود برگ گل سنگ ته دندان شبنم می شود

2 هر کرا در عین اقبال است چشمی بر زمین چون مه و خورشید چشم اهل عالم می شود

3 در ریاض بندگی رعناتر از شاخ گلی است گردنی کز بار تسلیم و رضا خم می شود

4 هر قدر افزون شود آمال کلفت آورد آرزو چون جمع شد بالای هم غم می شود

5 سودهٔ الماس بسریشند اگر با خون دل بهر زخم سینهٔ عشاق مرهم می شود

6 بگذرانی گر زدشمن نعمت حسن ادب می فزاید بر تو چندانی کز او کم می شود

7 حاصلی غیر از پریشانی نخواهد داشتن کشت آمالی کز آب روی خرم می شود

8 عاشقانش را زلعل نو خط خندان او گلشن امید جویا سبز و خرم می شود

عکس نوشته
کامنت
comment