- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آه کامسال آسمان در خطهٔ افغان زمین بر رخ روشندلان باب فغان مفتوح کرد
2 پادشاهی دادگستر را به تیر ظالمی کشت و قلب عالمی را زین عزا مجروح کرد
3 در عزای شاه غازی بود دلها داغدار مرگ «مستغنی» ز نو آن داغ را مقروح کرد
4 شهسواری از ادب گم شد که با تیغ زبان پیشتاز جهل را از پشت زین مطروح کرد
5 هست مستغنی، علیرغم فلک، باقی بهدهر در فنایش چرخ باری حرکتی مذبوح کرد
6 گرچه ازگرداب هستی رست مستغنی ولیک اشک چشم دوستان را رشک سیل نوح کرد
7 عاقبت، چون مادح پیغمبر و اصحاب بود مدحخوانان روح او عزم در ممدوح کرد
8 در عزایش گرچه کلکم قطعهٔ مجمل سرود در فراغش لیک روحم ندبهٔ مشروح کرد
9 بهر تاریخ وفاتش زد رقم کلک بهار عاقبت «مستغنی» بی «دل» وداع «روح» کرد