- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کشاورزی از هر طرف دشت کاو عیان گنج گاوانش از پای گاو
2 پی دانه کشتن زمین می شکافت که گنجوری از خاک امین تر نیافت
3 بآن کشته دادی از آن رود آب بزنگار تو ریختن سیم ناب
4 بر آن سبزه کامد زبر جد نشان تو گفتی که شد خضر دامن کشان
5 نگشته همان دانه از کاه دور نبرده ز خرمن همان دانه مور
6 خداوند خرمن ز بخل ای شگفت مگر خوشه از خوشه چین وا گرفت؟!
7 کشید از جگر خوشه چین آه گرم دل آهنین فلک کرد نرم
8 بناگاه برق آتشی بر فروخت که این کشته را، از تر و خشک، سوخت
9 هم از خاک جوشید آبی سیاه هم از کشته بر کهکشان رفت کاه
10 شد ابروی داس فلک پر ز چین نه خوشه بجا ماند و نه خوشه چین
11 از آن دانه کز خرمن سوخته بجا ماند چون گنج اندوخته
12 رهیدند بیمایه موران ز رنج چو محتاج کش پا فرو شد بگنج!