پیری‌ست مرا از حکیم نزاری قهستانی غزل 1321

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

پیری‌ست مرا چو نو جوانی

1 پیری‌ست مرا چو نو جوانی در عالمِ عشق مهربانی

2 از غایتِ شوق هر زمانی از جانبِ دوست ترجمانی

3 چون بر گویم که کیست آری ماییم و محبتِ فلانی

4 کس نشناسد فلانِ ما را نابرده ز ما به او نشانی

5 او ساکنِ خلوتِ خرابات ماییم و سری و آستانی

6 ما سَتر به پیش برگرفتیم تا کس نبرد به ما گمانی

7 خود پُر شده بود تا بدیدیم از سَترِ صلاحِ ما جهانی

8 آری چه کنیم بر نزاری ناگاه برفت امتحانی

9 بر شارعِ چارسویِ عشقم خلقی به نظاره هر زمانی

10 از قصه ی ما چو باز دیدی جایی نه که نیست داستانی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر